دنیای رمان من

دنیای رمان

دنیای رمان من

دنیای رمان

قسمت بیست و یکم رمان هووووووووو کجاااااییییییییی

  

بیا دیگه خسته شدم می خوام برم خونه استراحت کنم 



 

دنیز صبر کن امدم راستی من دیگه نمی تونم صبر کنم بیا همین  پنچ شنبه  عقد کنیم



 

چییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟همین پنچ شنبه به نظرت زود نیست



 

نه خیلی هم خوبه بعد همون جا هم لباس عروسیتو می پوشی




 

اخه چرا انقدر عجله داری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



 

ببخشید بهت نگفتم من بعدش یک سال باید برم اروپا برای کار



 

یک ساااال ارسلان؟؟؟؟؟؟



 

بله عزیزم خب نمی تونم که یک سال ازت دور باشم اگه تنهایی به این سفر برم به جای کار فکر و ذهنم تو می



شی

 




ارسلان باید به بابام بگم




 

پدر جان می دوند




 

چییییی!!!!!! یعنی فقط من بی خبر بودم واقعا که





 

نه دنیز اینطوری  که فکر می کنی نیست



 

پس چه جوری هااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟ همه کاراتون را انجام می دین بعد اخر هم به من می گین چون می دونید من ابله



ام و زود قبول می کنم




بابا تقصیر من چیه  هر وقت تو دانشگاه می خواستم باهات صحبت کنم یا با طناز صحبت می کردی و نسبت به




من بی اهمیت بودی یا دنبال تلافی برای یاشار بودی هر وقت هم بهت زنگ می زدم گوشیت خاموش بود اخه




من چه جوری به تو بعد می گفتم؟؟؟




باش خوبه دیگه بهونه نیار




 

یعنی قبول کردی خانمی




 

باااش ولی امروز دوشنبه است و زیاد وقت نداریم !!!!!!




 

اتفاقا خیلی هم وقت داریم من از قبلا سالن و لباس عروسی را انتخاب کردم



 

ماشالله از قبلا فکر همه جا را کردی دیگه ارسلان به نظر من هم اهمیت که نمی دی ؟؟؟



 

این چه حرفیه خانم گلم شما عشق منی



 

خوبه دیگه خودتو لوس نکن



 

دنیز تو منو دوست داری ؟؟؟؟؟؟؟؟



 

*وااایییییییییییییییی ارسلان اخه چرا این سوال را ازم پرسیدی




 

په نه په



 

نه دنیز قشنگ جوابمو بده



 

آره



آره چی؟؟؟



 

*واااااییییییییی واقعا این جمله را باید بگم




آره ارسلان دوستت دارم

 




وااییییییی تو نفس منی عشق زتدگیمی دنیز




 خوبه خوبه چه قدر تو لوسی حالم بهم خورده




هههههههه




مرض



*ارسلان فورا منو رسوند خونه مادر و پدر ارسلان هم رفته بودن من هم  قضیه را از سیر تا پیاز به بابام گفتم




و بعد رفتم تو اتاقم




انقدر خسته بودم که نمی خواستم با کسی حرف بزن کلا حوصله ی کسی یا چیزی را نداشتم فقط دلم می خواست



خودمو پرت کنم روی تخت و بخوابم ساعت را نگاه کردم یک و نیم  نصف شب بود نمی دونم کیییییی خوابم




برد وبعد با صدای لطیفی که اصلا شباهت به صدای سهیل ساعت همیشگیم نداشت بیدار شدم چشمامو باز کردم




دیدم طنازه




سلااام دنیز بیدارشو چه قدر می خوابی ؟؟؟؟؟؟




 

طناز فقط 5 دقیقه ی دیگه بزار بخوابم



 

می دونی ساعت چنده؟؟؟؟؟




نه نمی دونم ساعت چنده 1/30 بعد از ظهر





چیییییییییی؟؟؟پس دانشگاااااااااه وااایییییی خدایییییی من حتما این واحد میافتم




 

نگران نباش کلاسا تشکیل نشدند بچه ها هماهنگ کردن و سر کلاس حاضر نشدند




آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟




 

اگه یادت نرفته فردا تولد حضرت محمده(ص)




 

آهان

 







چه خبر دنیز؟؟؟؟؟






پنچ شنبه عروسیمه




 

به همین زودی مگه دختر دیونه شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟




 

نمی دونم چی بگم ارسلان شنبه می خواد بره اروپا و می گه بدون تو  نمی تونم برم بعد این سفر هم یک سال




طول می کشه




هوووووووووووووووو چه خبرررررره؟؟؟؟؟؟؟





 

نمی دونم از خودش بپرس راستی چه خبر از یاشار ؟؟؟؟




 

نمی دونم  والاچند روزه نیستش



 

هههههههههه نکنه مرده




 

دنیزززززز خدا نکنه




طناز ساغدوشم می شی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



 

باید روش فکر کنم اخه من خیلی جیگرم و یکم زیادی خرج دارم



 

لووووس نشو چی می خوای؟؟؟



 

یک کادو برام بگیری



 

بااااااااااش قبول



 

دنیییییییییز خب امروز آخرین روزته که مجردی فردا همش خوابیدی تا پوستت صاف بشه بیا بریم خوش



گذرونی

 

چیکار بکنیم؟؟؟؟؟؟؟




 

کار همیشگی بریم بازار




 

ایوووول تو خونه پوسیدم بریم تو برو پایین من زود آماده می شم 



 

*بعد زود آماده شدم یک مانتو سبزپرنگ و یک شلوار مشکی و شال مشکی  و کیف سبز حسابی  تیپ زدم و




رفتم پایین

 




تو حیاط سهیلو دیدم که با دیدن من نیش بزغالشو باز کرد



 

اووووووووووو  این عروس زشته کیه ؟؟؟؟؟؟؟




با کی هستی سهیل بزغاله ؟؟؟




 

باااا تو




فکر کنم اشتباه گرفتی اون خانم آیندته



 

هوویییییییییییی به فردوس توهین نکن




 

چیییییییییییی؟؟؟؟؟؟ فردوس کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آهان اییییییی ناقلا ااجیییییییییییی ارسلانو  می گی؟؟؟



 

فردوووس منو ببخش از دهنم پرید مگه چه اشکای داره دنیز ما هردومون هم دیگه را دوست داریم



 

پس یک عروسی افتادیم  کیییییی عروسیته ؟؟؟؟؟؟؟؟



 



اول تو بری از شرت راحت بشیم بعد نوبت من هم می رسه




هوووو ماشالله از زبون که کم نمیاری من برم سهیل مترسک بعد می بینمت بایییییی




دنیییززز زشتوووباااااااااایییییییی

 

نظرات 5 + ارسال نظر
پارسی دخت دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 ساعت 16:32 http://justmyadam.blogfa.com/

عاغا قربانتووووو...
اینه خواندیم...
خعلی قشنگ بوووود...
بریم بعدیییییی...

بریممممم فقط بعد از امتحانات

Feri Lambert شنبه 13 اردیبهشت 1393 ساعت 15:58

oh...
پس من افتادم باداداشی تو،هان....!!!بله..بله..مرسی...

خواهش گفتم یک وقت نترشی نگرانت شدم

شقایق یاهمون دنیز جمعه 12 اردیبهشت 1393 ساعت 18:31

بیشعور قسمت بیستم رو که قبلا گذاشته بودی بعد خذفش کردی الان دوباره گذاشتیش!!! مرسیییییییی

چییییی

لاله جمعه 12 اردیبهشت 1393 ساعت 17:30

خدایى دمت گرم

مرسیییییی اجیییی دارم قسمت اخر را می نویسم

لاله جمعه 12 اردیبهشت 1393 ساعت 15:45

مرسى. مهساجون...عالى...

قسمت بعدی هم آپ کردو اجی تا اخر شب می خوام قسمت اخر هم اپ کنم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.