دنیای رمان من

دنیای رمان

دنیای رمان من

دنیای رمان

قسمت هفدهم رمان هووو کجاییی

  

 

ارسلان/ نه به خدا شوخی نمی کنم



 

بهم دو روز وقت بده ببینم باید چیکار بکنم  فقط بهت می تونم بگم زیاد امیدوار نباش



 

 

ارسلان/ یعنی تو منو دوست نداری؟؟؟؟؟؟؟



 

نه دوست ندارم



 

 

چییییییی؟؟؟؟ پس چرا وقت گذاتشتی ؟؟؟؟؟؟



 

باید بهت فکر کنم ببینم دوست دارم یا نه



 

 

ارسلان / آهان


 

 

فقط الان به خانوادت زنگ بزن برن خونه خودشون اخه می خوام تنها باشم



 

ارسلان/چشم  مرسی که بهم فرصت دادی



 

*خلاصه رسیدیم ارسلان هم رفت وقتی رسیدم تو خانواده ارسلان هم نبودن رفته بودن بعد سهیل


امد جلو گفت پس کو کیک

 



بعد من با اعصبانیت گفتم سهیل برو که حال ندارم



 

بعد بابام و مامانم امدن پیشم بعد من گفتم ارسلان بعد بهتون می گه چی بهش گفتم شما خب از قبلا



برنامه ریختید برای خودتون الانن هم می خوام برم تو اتاقم تنها باشم

 

 

*رفتم تو اتاق و بعد با اعصبانیت در را بستم خیلی از پدر و مادرم اعصبی بودم چرا بهم زودتر



نگفتن و برای خودشون تصمیم گرفتن من واقعا ارسلان را دوست نداشتم اصلا حس بهش نداشتم



اما وقتی به یاشار نزدیک میشدم قلبم میومد تو دهنم دوست داشتم بیشتر ببینمش یا وقتی با فردوس یا



هر دختر دیگه حرف می زد آتیش میگرفتم من من فکر کنم من عاشق یاشار شدم بعد زدم زیز گریه



واییی من چه قدر تنهاهم اون اصلا به من فکر نمی کنه بعد من دوستش دارم اون خیلی مغروره



یاشار خیلی آشغالی من دوستت دارم

 

 

بعد موبایلم زنگ خورد شماره ی ناآشنا بود ور داشتم گفتم الو سلام بفرمایید بعد یک آقایی داد زد



گفت باید ببینمت

 



الو ببخشید اشتباه گرفتی

 



هووی دنیز یاشارم

 



وااییییییی از خوش حالی قطع کردم

 



 

واایییییییییییی من چیکار کردم آآآآآآآآآآآآآخخخخ جون  داره زنگ میزنه

 



 

الو ها چته؟؟؟؟؟؟

 



چراقطع کردی ؟؟؟؟

 



آنتنم قطع شد راستی شماره ی من را از کجا آوردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 



طناز بهم داد

 



خب چیکارم داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 



باید ببینمت

 



الان!!!!!!!!!!

 



آره

 



خب

 



خب دیگه نداره من دم درخونتونم

 




چی؟؟؟؟؟؟؟؟ آدرس را کی بهت داد

 






طناززززززززززززززز  زود بیا متنظرتم خداحافظ



 

خداحافظ



 

 

 

 

 

واییییییییییییییییی جیییییییییییییییغ الان  چییییییییییی بپوشم ؟؟؟؟؟؟؟؟




 

زود مانتو سرمه ای را پوشیدم با شلوار سرمه ای و شال سرمه ای کلا تیپه سرمه ای زدم




 

بعد باسرعت رفتم دم در که بابام گفت وایسا دختر کجا؟؟؟

 




دوستم دم دره می خوام برم پیش

 



خب برو ولی زود بیا اخه ساعت را نگاه کن

 



هوووووو 12 ست خب باش زود میام

 



یاشار با دیدن من از ماشین پیاده شد و گفت سلام

 



منم جوابشو دادم و بعد گفت سوار ماشین بشو



 

هوییییییی به من دستور نده



 

یاشار/خب باش لطفا سوار ماشین بشو



 

پنچ دقیقه گذشته هنوز یاشار چیزی نگفت بعد یک دفعه گفت



 

ارسلان زنگ زد و موضوع را بهم گفت

 




کدوم موضوع

 



خواستگاری

 




خب برای همین از خونه کشوندیم اینجا



 

آره جوابت چیه؟؟؟؟؟؟؟؟

 



برات مهمه ؟؟؟؟؟؟؟؟

 



یاشار/  سوال من را با سوال جواب نده بگو یالا


 


بعد در را باز کردم می خواستم پیاده شم که یاشار داد زد بشین

 



هوو ی گفتم به من دستور نده وقتی جوابمو دادی منم می شینم

 



بعد  داد زد گفت آررررررررره برام مهمه



 

بعد در رابستم و نشستم تو ماشین

 



یاشار/سوال منو جواب بده



 

چرا ازم می پرسی ؟؟؟؟؟؟؟؟

 



یاشار/چون چون چون



 


* واااایییییییی فکر کنم اون هم منو دوست داره

 

یاشار/چون زندگیه ی دوست صمیمیم پادرمیونه و تو می خوای با کار های  احمقانه ات به خطر به اندازیش تو برای



اینکه از من انتقام بگیری می خوای با ارسلان ازدواج بکنی لطفا پاتو از زندگیه دوست من بکش بیرون تو لیاقت


ارسلان را نداری




تو یک آدم از خود راضی و لوس هستی

 



هییییییی به من توهین نکن مگه بد میبینی

 



یاشار / مثلا می خوای چیکار کنی؟؟؟؟؟

 



من می خوام با ارسلان ازدواج بکنم من عاشق ارسلان هستم به کسی هم ربطی نداره

 

 



ااااااااااا   اینطوریه منم می خوام با طناااز ازدواج کنم



 

ههههههههههه عمرا جواب بله را بهت بده



 

حالا می بینی

نظرات 9 + ارسال نظر

سلام
قول داده بودی پست جدید رو امروز بذاری ولی خبری نیس
بچه ها بد عصبی ان
تهدید کردن دیگه نمی خونن
زود به زود اپ کن که خواننده از دست ندی

ببخشید

Feri Lambert جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 14:36

هههههههههههههههههههههههه..........عجباااااااااااا....بیچاره ارسلان.....قسمت بعد...بدو...

باااش

شقایق یاهمون دنیز جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 11:10

سلام مهسا قول دادی امروز آپ کنی...منتظرم...دوقسمت...

بااش

پارسی دخت دوشنبه 18 فروردین 1393 ساعت 15:10 http://justmyadam.blogfa.com/

7171

7171

پارسی دخت یکشنبه 17 فروردین 1393 ساعت 19:32 http://justmyadam.blogfa.com

سلام جیگر...
اپم سر بزن...

امدم

ابی استقلال (( نویسنده ی ر مثل رمان‌)) یکشنبه 17 فروردین 1393 ساعت 16:53

سلام
پست بعدی رو زود بذار بچه ها منتظرن

جمعه می زارم

شقایق یاهمون دنیز شنبه 16 فروردین 1393 ساعت 18:16

مهسا تو زو خدا قبل از امتحانات پیش نوبت یه قسمت آپ کن...منو این قدر اذیت نکن..فقط یه قسمت آفرین چون دیگه تا تابستون نمی آپی حداقل یه قسمت آپ کن...! جون.... ( خودت بهتر میدونی! اسم نمیارم! )

جمعه آپ می کنم

شقایق یاهمون دنیز جمعه 15 فروردین 1393 ساعت 14:22

قسمت هجدهم رو کی می آپی؟

نمی دونم

شقایق یاهمون دنیز جمعه 15 فروردین 1393 ساعت 00:30

خییییلی باحال یود...

مرسی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.